کافی ست دلت بهار باشد ...
از اشک تو سبز می شود خار ...
از خنده ات آب می شود برف...
در دست تو لانه می کند سار ...
کافی ست بخواهی ...
آسمان را بر اسب سیاه شب، سواره...
دست تو به ماه می رسد ...
باز از پنجره می چکد، ستاره....
بذر از تو و صد جوانه از من...
کافی ست که با زمین بگویی ...
سرخ ترین عاشق از تو سرسبز ترین ترانه از من ...
کافی ست که وقت پرکشیدن ...
در چشم تو انتظار باشد ...
کافی ست بخوانی آسمان را...
****یا اینکه دلت بهار باشد*****
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پیــنه دارش استراحت می کنند
.
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
.
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست ..
.
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایَش، کوفه را آزار داد
.
مهربانیِ نگاهش حیف مشکل ساز بود!
روی مسکین ها ،درِ دارالخلافه باز بود
.
دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
.
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
.
نیمه شب ها کوچه ها را، عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
.
حرص اهل مَکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
.
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
.
جُرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
.
جُرم سنگینی ست، تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
.
جُرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
.
جُرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان، روزهای گرم همبازی شدن
.
جُرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
.
جُرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن
.
هیچ طوفانی حریف عزم سُکّانش نبود
تیغِ تیز ابن ملجم، قاتل جانش نبود
.
پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیر کرد
.
مرگ سی سال است بر او خنجر از رو می کشد
هر چه مولا می کشد، از زخم پهلو می کشد
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 300